مریمی

مریم مینویسد

مریمی

مریم مینویسد

8

چند روز پیش

یا بهتره بگم دو هفته پیش

یکی بهم پیشنهاد داد

گفت اول با هم آشنا میشیم بعد به ازدواج فکر میکنیم

و اگر تفاهم داشتیم با هم ازدواج میکنیم


البته خودش که نیومد جلو اینارو بگه


به عاطی گفته بود

عاطی هم اومد حرفاشو به من گفت


وقتی که فکر کردم

و حساب کردم

دیدم این سومین پسری که تو محیط دانشگاه منو دیده و اومده جلو

و خواستشو گفته


به عاطی گفتم باید در موردش فکر کنم


وقتی رسیدم خونه دوست داشتم جریانو به مامان بگم

ولی ترسیدم نگرانم بشه

و از فردا که میرم دانشگاه

یکسر تو دلش دلهره باشه که مریم رفت کسی مزاحمش نشه

کسی بهش پیشنهاد نده

مریم گول کسی رو نخوره

و فکرای اینجوری


واسه همین نشستم کاملا فکر کردم


دوباره تمام معیار هایی رو که داشتم رو کاغذ اوردم

و تمام چیزهایی که از اون میدونستم

و چیزهایی که فکر میکردم تو این رابطه به ضررم باشه

و به نفع من باشه

رو کاغذ نوشتم

و گذاشتم جلوم


بعضی چیزاش با هم جور در نمیومد


دوباره عمیق نشستم فکر کردم

و واسه گرفتن چندتا اطلاعات دیگه باهاش تماس گرفتم

اخه اطلاعاتم در مورد خانوادش و فرهنگشون کامل نبود

و دوست داشتم این اطالاعاتو با یک دیدو بازدید ساده به دست بیارم

و خانوادمم در جریان قرار بگیرن


به عاطی زنگیدم


گفتم اونطوری هست که الان با خانوادش پاشه بیاد خاستگاری؟

عاطی زیره خنده

گفت رومینا این هنوز درسش تموم نشده

اومده تورو دیده تو دانشگاه و خوشش اومده

حالا میخواد ببینه چه جور دختری هستی

و با هم تفاهم دارین یا نه


بهش گفتم عاطی تو که خانواده ی منو میشناسی

بی نهایت منطقی هستن

و هیچ وقت به من بی اعتماد نبودن

و نیستن

نمیخوام از اعتمادشونم سواستفاده کنم

بگو پاشه با خانوادش بیاد یک جلسه خونمون

تا خانواده همو ببینن

اگر خانواده ها همو دیدن

پسندیدن

خب باشه

منو اون اینقدر در ارتباط هستیم

تا بیشتر با هم آشنا بشیم

و همو بشناسیم

اگر به هم میخوردیم که تصمیم جدی میگیریم

اگرم نمیخوردیم که از ما بخیر

از اون به سلامت


عاطی خندیدو گفت رومی اونو با خودت مقایسه نکن

خانوادش مثل تو منطقی نیستن که بیان یک جلسه با مامانو بابات حرف بزنن


گفتم پس ولش کن عاطی جان


با تعجب گفت چرا اخه ؟

گفتم واسه اینکه من همیشه برام خانواده ی طرفم مهم بوده

و جزء اولین و مهمترین معیارهام واسه انتخاب شریک زندگیمه

وقتی که الان خودت داری میگی خانوادش مثل خانواده ما نیستن

و داری میگی خانوادشون سطح فرهنگشون به ما نمیخوره

پس واسه چی الکی خودمو گول بزنم و الاف کنم


عاطی گفت تو که نمیخوای با خانوادش باشی

میخوای با خود پسره باشی


از حرفش خوشم نیومد


بهش گفتم عاطی اینو نگو

خودت میدونی من با خانوادم چقدر صمیمی هستم

و چقدر بهشون وابسته هستم

و همین وابستگی رو میخوام با خانواده ی همسرم داشته باشم

وقتی که سطح فرهنگ ها به هم نمیخوره

نمیخوام که بهش فکر کنم

چون در آینده هم من زجر میشکشم

هم اون


عاطی حرفی نداشت بزنه

گفت باشه رومینا

تو درست میگی

من بهش میگم جوابت منفیه


منم ازش تشکر کردمو تلفنو قطع کردم


الانم این خاطره و این تجربه رو بازگو کردم

تا یک بحثی رو باز کنم

اونم در مورد خانواده است 


خانواده بی نهایت مهمه در انتخاب شریک زندگی

به قدری مهمه که حد و اندازه نداره


ثروت

شغل

در آمد

ماشین

خونه

و ...


اینا همش به دست میاد

و چیزیه که با تلاس میتونی بهشون برسی

ولی یک خانواده

رو ایمان

اعتقاد

دیدگاه

منطق

رفتار

عادت ها

و خیلی چیزا های دیگه ی فرزندشون اثر میزارن

و فرزندشونو طبق

معیار ها و عقیاد و دیدگاه خودشون بزرگ میکنن


بچه کم کم

ذره ذره

تو این خانواده بزرگ میشه

و با این طرز ایمان

با این عقاید و دیدگاه بزرگ میشه

و رفتار های خانوادش

عادت های خانوادشو الگوی خودش قرار میده

و کم کم این عادت ها و رفتارها

جزئی از زندگیش و خلق و خوی بچه میشن

و با این عقاید بزرگ میشه


و تو اینقدر توانا

و قادر نیستی

که زمانو به عقب برگردونی

و تمام نقص ها

کمبودها

اشتباهات

و خیلی چیزاهای دیگه رو درست کنی


وقتی که خانواده ی طرف مقابلت

با خانواده ی تو

در یک سطح نیستن

نباید تن به این زندگی بدی


من خودم کتاب زنان ونوسی و مردان مریخی رو خوندم

میدونم چی میگه

و کاملا حرفاشو قبول دارم

و میدونم عشق هم مهمترین رکن و اساس زندگیه


ولی اگر شما سعی کنید که همون اول

کسی رو انتخاب کنید

که در سطح و فرهنگ خانواده ی خودتون باشه

باور کنید به خیلی از مشکلاتی که قراره تو زندگی سر این موضوع پیش بیاد

خاتمه دادید

و اصلا سراغ این مشکلات نمیرید 


پس چقدر خوبه که همیشه با چشم باز انتخاب کنیم

بپسندیم

عاشق بشیم

و زندگی کنیم



خانواده واسه من یکی از مهمترین معیار های انتخاب همسر

چون دوست ندارم فردا کدورتی سر این موضوع پیش بیاد


وقتی که زندگی مشترکتو شروع میکنی

چه بخوای چه نخوای

مشکلاتی توش هست


هیچ زندگی وجود نداره که توش مشکلات نباشه

همه ی زنو شوهر ها سر یک موضوعی با هم مشکل دارن


و چقدر خوبه که تا خودت میتونی

و توانایی شو داری

طوری و به گونه ای انتخاب کنی

که از خیلی از مشکل ها خودت با انتخاب درست خودت جلوگیری کنی


یکیش همین خانواده است


تو شاید اخلاق و عقاید همسرتو زیاد نشناسی

و تا زندگیتو زیر یک سقف شروع نکردی

نفهمی که چه جور ادمیه

ولی میتونی قبل از انتخاب به خانوادش فکر کنی

و از چندتا مشکل بزرگ جلوگیری کنی



ته نوشت : 


آخ که چقدر حرف زدم

خودمم میدونم



برای مخاطب خاص نوشت :


عزیزم

طوری باید همو انتخاب کنیم که خانوادهامون به هم بخورن



(یک کلام از مادر عروس)