مریمی

مریم مینویسد

مریمی

مریم مینویسد

27


❤ تاریکی اتـــاقـــم شــکســتــه می شــود بــا نــوری ضعـیــف . . .

لــرزشـی روی  تـخــتــم اتــفــاق مـیـفـتـد ! !

عاشق این صدا  بــودم امــا . . .

چــشــم هــایــم را مــیــمــالـــم . . .

new message

تـــا لــود شـود آرزو می کنــم کــاش تــو بــاشی . . .

سـکــوت می کنــم ، . . .



آرزوی بــی جــایــی بود




جریان ماهم شده
مثل جریان اون ترکه

که یکدفعه صدای دزدگیر ماشین میاد
زود از پله ها میره پایین تا ببینه چرا ماشینش به صدا در اومده
وقتی که پایین میرسه
تازه یادش میاد که اصلا ماشین نداره


حالا هم ما اینطوری شدیم
والا


واسه گوشیمون اس میاد
مثل نهنگ روش شیرجه میزنیم
انگار که خاطر خواه داریم
یا عشقمون بهمون اس زده
بعد که اسو باز میکنم
یادمون میاد ما اصلا کسی رو واس خودمون نداریم


هه
هه